عاشورائیان

عاشورائیان

و عاشورا تکرار می شود...
عاشورائیان

عاشورائیان

و عاشورا تکرار می شود...

خمس در مذهب شیعه

ادله وجوب خمس
نظریه فقهی, علما بیان‏ کننده حکم شرعی است و به وسیله دلیل, از منابع اصلی فقه استنباط می‏شود. بنابراین, نظریه فقهی نتیجه استنباط است و فرق آن با حکم صادر شده از معصوم, همین است. استنباط یعنی استخراج حکم فقهی از منابع آن به وسیله دلیل. بنابراین, هر نظریه فقهی نیازمند دلیل است, دلیلی که استناد آن نظریه را به منابع اصلی دین گواهی کند. منابع اصلی دین نیز چهار موردند: کتاب و سنت و اجماع و عقل, که اجماع و عقل نیز به کتاب و سنت باز می‏گردند, یعنی کاشف از حکم کتاب و سنت‏اند که در نتیجه, منابع اصلی دین در کتاب و سنت خلاصه می‏شودولذاآنچه فقها بیان مى‏ کنند، تنها بر اساس فهم آن ها از کتاب و سنت است .. باتوجه به این مطلب می توان برای وجوب خمس ولزوم پرداخت آن ازقران کریم وروایات ائمه(علیهما سلام) که درواقع ترجمان کلام الهی است دلیل آورد.

الف) خمس درقرآن

«خمس» یکى از فریضه‏هاى اسلامى است و قرآن مجید آن را در کنار جهاد قرار داده و هر دو را از ریشه ایمان دانسته است ؛ چه اینکه نشانه صداقت ایمان، مبارزه با مال اندوزى و تطهیر نفس است. قران کریم درآیه 41 سوره انفال می فرماید:«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ‏ءٍ فَأنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ ، بدانید که هر چه غنیمت گرفتید، یک پنجم آن براى خدا و رسول و از آن خویشاوندان (او) و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است».براساس این ایه، تمام مذاهب اسلامى (شیعه و سنى) در اصل وجوب خمس، اتفاق نظر دارند. تنها اختلاف میان آنان، موارد و مصارف آن است؛ لذا بیشتر اهل سنت بر این باورند که تنها به غنایم جنگى و گنج خمس تعلق مى‏گیرد.ر.ک: مغنیه، محمدجواد، الفقه على المذاهب الخمسة، ص 186 و خویى، سیدابوالقاسم، مستند العروة الوثقى، کتاب الخمس، ص 197. امّا فقیهان شیعى معتقدند: خمس در هفت چیز واجب است: 1. غنایم جنگى، 2. غواصى (اشیایى که با فرورفتن در آب دریاها به دست مى‏آید)، 3. گنج، 4. معدن، 5. سود تجارت، 6. مال حلال مخلوط به حرام، 7. زمینى که کافر ذمى از مسلمان بخرد. پنج قسم اول مورد اتفاق شیعه و دو قسم اخیر نظر مشهور آنان مى‏باشد.
خداوند متعال مى‏فرماید: «و اعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه و للرسول و ...». این آیه - که به آیه خمس معروف است - به نظر فقیهان شیعى نه تنها بر وجوب خمس غنایم جنگى دلالت مى‏کند؛ بلکه شامل هر گونه درآمد کسب نیز مى‏باشد. واژه «غنیمت» از نظر لغت معناى گسترده‏اى دارد و به هرگونه درآمد و فایده‏اى که به انسان مى‏رسد، گفته مى‏شود.ر.ک: مجمع البحرین، لسان العرب، تاج العروس، ماده «غنم».
غنیمت جنگى و سود تجارت، هر دو غنیمت شمرده مى‏شوند و مشمول آیه مى‏گردند. البته هر چند شأن نزول آیه در مورد غنایم جنگى است، ولى این سخن معروف است که شأن نزول، هیچ گاه مخصص نیست و نمى‏تواند آیه را به آن محدود کند. و دانشمندان اهل سنت هم - که خمس را در غیر غنایم جنگى انکار نموده‏اند - در این آیه، مورد را تخصیص دهنده و محدود کننده ندانسته‏اند، در حالى که آیه در غزوه بدر نازل شده، آن را شامل تمامى جنگ‏ها شمرده‏اند و اگر قرار بود مورد خاص، در آیه مخصص باشد، باید آن را محدود به جنگ بدر بدانند.زبدة المقال، ص 5.
گذشته از همه اینها، در روایت معتبرى (معروف به صحیحه على بن مهزیار)، امام جوادعلیه السلام غنیمت در آیه را به معناى گسترده‏اى در نظر گرفته و آن را به درآمد کسب تفسیر نموده است. در بخشى از آن آمده است: «فاما الغنائم و الفوائد فهى واجبة علیهم فى کل عام قال الله تعالى: و اعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه...».وسائل الشیعه، ج 6، باب 8، ابواب ما یجب فیه الخمس، ح 5.

در این حدیث امام‏علیه السلام واژه «الفوائد» را در کنار «الغنائم» جاى داده و هر دو را مصداق آیه قلمداد نموده است و تردیدى نیست که منظور از «فواید» هر گونه سود و درآمدى است که به انسان مى‏رسد. بنابراین از مجموع موارد و قراین یاد شده، به دست مى‏آید که خمس درآمد در قرآن، به صراحت از آن یاد شده و بر وجوب آن دلالت مى‏کند؛ به ویژه آنکه حضرت‏علیه السلام نیز از آن معناى وسیعى را دریافته و براى ما تبیین و تفسیر کرده است. چنانچه کسى در تمام آنچه که بیان شد، اشکال کند و آیه را در خمس غنایم جنگى منحصر کند، در پاسخ خواهیم گفت: به جز قرآن، روایات متعددى از ائمه‏علیهم السلام وارد شده است که به خوبى بر وجوب خمس درآمد دلالت مى‏کند.ر.ک: وسائل الشیعه، ابواب ما یجب فیه الخمس و ابواب الانفال. و تمامى فقیهان شیعى نیز به آنها استناد جسته و در کتاب‏هاى فقهى خود ذکر کرده‏اند. بنا براین این آیه که براى بیان وجوب خمس نازل گردیده، با تأکیداتى همراه است که کاملاً اهمیت خمس را مى‏رساند.ونمى توان گفت : خمس را چون یک بار مطرح کرده , پس درجهء وجوبش کمتر از درجهء وجوب زکات است زیرا حکم الهى و دستور و قانون خدا چه یک بار گفته شود و چه چند بار, در وجوب آن فرقى نیست
ب) خمس درروایات
روایات درمورد وجوب خمس فراوان است . ازباب مثال به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
حضرت باقر(ع) فرموده است: « لا یَحِلُّ لِاَحَدٍ أنْ یَشْتَرى‏ مِنَ الْخُمْسِ شَیْئَاً حَتى‏ یَصِلَ اِلَیْنا حَقَّنا، براى هیچ کس جایز نیست از مالى که خمس به آن تعلق گرفته، چیزى بخرد ؛ مگر اینکه حق ما را به ما برساند». ( وسائل الشیعه، ج 6، باب 1، ح 4.):
- حضرت صادق(ع) فرمود: »من با این که نیازمند نیستم، از شما درهم (خمس) را مى‏گیرم، به خاطر آن که مى‏خواهم با دریافت خمس، مال شما را پاکیزه گردانم«.( وسایل الشیعه،ج 6، 338)
- امام باقر(ع) فرمود: »خمس بسیار مهم است. عمل نمى‏کند به آن مگر کسى که قلبش با ایمان مورد آزمایش قرار گرفته باشد«.( همان، ص 350)
حضرت صادق(ع) فرمود: »خداوند صدقه (زکات) را بر ما حرام نموده و به جایش خمس را حلال فرموده است«.( همان،باب 29، از ابواب مستحققین زکات، حدیث 7)
پس مسئله خمس به عنوان یک واجب دینى در قرآن و حدیث مطرح شده، آن هم به گونه‏اى که کاملاً حکایت از عنایت شرع مقدس به این واجب الهى دارد
-در مکاتبه امام رضا(ع) به یکى از یارانش آمده است: «اِنَّ اِخْراجَهُ (خمس ) مِفْتاحُ رِزْقِکُم و تَمْحیصُ ذُنُوبِکُم» ؛ «پرداخت خمس کلید جلب روزى و وسیله آمرزش گناهان است»: همان، ابواب الانفال، باب 3، ح 2.
ج) فلسفه وجوب خمس
1- تردیدى نیست که اسلام به صورت یک مکتب اخلاقى، فلسفى و یا اعتقادى محض ظهور نکرد؛ بلکه به عنوان یک آیین جامع - که تمام نیازمندى‏هاى مادى و معنوى در آن پیش‏بینى شده - پا به عرصه ظهور گذاشت. از سوى دیگر، این مکتب از همان عصر پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله با تأسیس حکومت همراه بود؛ در نتیجه براى اداره آن نیاز به یک پشتوانه مالى غنى و منظم داشت که بتواند در سایه تشکیل حکومت اسلامى از بینوایان، بیماران، بى‏سرپرستان، معلولان و یتیمان جامعه دستگیرى نماید و این خلأ اقتصادى را پر کند. خداوند متعال با نزول آیات زکات، دست یارى و رحمت بى‏پایانش را به کمک نبى اکرم‏صلى الله علیه وآله فرستاد و با واجب ساختن زکات، این نقص و کاستى را برطرف کرد. این فریضه الهى از مالیات‏هایى است که در حقیقت جزو اموال عمومى جامعه اسلامى محسوب مى‏شود و نیز به غیر بنى هاشم (سادات) اختصاص دارد و لذا مصارف آن عموماً موارد یاد شده است. ولى امام‏علیه السلام به عنوان رئیس حکومت نیز هزینه‏هایى دارد که باید تأمین شود. او براى پیشبرد نظام اسلامى و اداره جامعه، به بودجه فراوانى نیاز دارد. فریضه خمس براى تأمین این منظور، بر متمکنان جامعه واجب گردیده است.مکارم شیرازى، ناصر، یک صد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص 423 - 425 و تعلیقات على العروة، کتاب الخمس، ص 392. لذا در روایت از خمس به عنوان «وجه الاماره» یاد شده است. (ر.ک: وسائل‏الشیعه، ج 6، کتاب‏الخمس، باب 2، ح 12 )
2- خداوند متعال براى حفظ کرامت و عزت پیامبر اسلام، محل تأمین بودجه فقرا از بنى‏هاشم و منسوبان به آن حضرت را از خمس قرار داد و سهم آنان را قرین سهم خود و رسول فرمود تا زمینه تحقیر نسبت به آنان را از بین ببرد؛ چون ممکن است برخى از مردم در پرداخت زکات به فقیران، یک نوع برترى براى خود و حقارتى نسبت به گیرنده احساس کنند. در حالى که در پرداخت خمس و آنچه که به عنوان «وجه الاماره» تلقى مى‏شود، قضیه عکس آن است و برترى براى گیرنده مى‏باشد.ر.ک: وسائل الشیعه، ج 6، ابواب قسمة الخمس، باب 1، ح 4 و 8.
3- خمس براى تأمین بودجه هر کار خیرى است که امام بخواهد انجام دهد و براى هر موردى که صلاح بداند، مصرف کند }«فما کان للّه فهو لرسوله یضعه حیث شاء»؛ «آنچه خاص خدا است، براى پیامبر اسلام است، هر جا صلاح بداند قرار مى‏دهد»: همان، ابواب الانفال، باب 1، ح 12.
4- خمس وسیله‏اى براى رشد و کمال انسان محسوب مى‏شود. همچنان که هر فرد با انجام دادن هر وظیفه‏اى، مرحله‏اى از کمال را مى‏پیماید؛ با اداى خمس به قصد قربت و بریدن از دنیا نیز وظیفه‏اش را انجام داده و خود را از گناهان پاک نموده و به سوى کمال ترقى مى‏کند. در مکاتبه امام‏رضاعلیه السلام به یکى از یارانش آمده است: «ان اخراجه (خمس) مفتاح رزقکم و تمحیص ذنوبکم»؛ «پرداخت خمس کلید جلب روزى و وسیله آمرزش گناهان است»: همان، ابواب الانفال، باب 3، ح 2.
5-. تحقق احیاى دین خدا و پیاده کردن حکومت اسلامى - که هدف اصلى این مکتب است . در همان مکاتبه آمده است «انّ الخمس عوننا على دیننا»؛ «خمس، کمک ما در پیاده کردن دین خداست»: همان، ابواب‏الانفال، باب 3، ح 2 نیاز به بودجه مستقل و جداى از بودجه زکات دارد. خمس ثروت بسیار عظیمى براى تأمین هزینه‏هاى یک انقلاب جهت رسیدن به حکومت عدل الهى است. «قدرت» موجودیت دینى تشیع و زنده ماندن این مکتب در طول عصر حضور و غیبت، بر اساس خمس استوار بوده است و به اهل‏بیت‏علیهم السلام و علما - که وارثان آنان هستند - این توانایى را داد تا با فشار و اختناق دستگاه ظلم در راه خدا ایستادگى کنند.
درتفسیر نمونه پیرامون این موضوع در ذیل آیه 41 سوره انفال که در بالا بیان شد توضیحاتی ذکر شده که در پاسخ به پرسش شما مفید است : موضوع مهمى که در این آیه باید مورد بررسى دقیق قرار گیرد و در حقیقت قسمت عمده بحث در آن متمرکز مى‏گردد، این است که لفظ غنیمت که در آیه آمده است تنها شامل غنائم جنگى مى‏شود یا هر گونه در آمدى را در بر مى‏گیرد.
در صورت اول آیه تنها خمس غنائم جنگى را بیان مى‏کند و براى خمس در سایر موضوعات باید از سنت و اخبار و روایات صحیح و معتبر استفاده کرد و هیچ مانعى ندارد که قرآن به قسمتى از حکم خمس و به تناسب مسائل جهاد اشاره کند و قسمت‏هاى دیگرى در سنت بیان شود.
مثلا در قرآن مجید نمازهاى پنجگانه روزانه صریحا آمده است، و همچنین به نمازهاى طواف که از نمازهاى واجبه است اشاره شده، ولى از نماز آیات که مورد اتفاق تمام مسلمانان اعم از شیعه و سنى است ذکرى به میان نیامده است، و هیچکس را نمى‏یابیم که بگوید چون نماز آیات در قرآن ذکر نشده و تنها در سنت پیامبر آمده نباید به آن عمل کرد، و یا اینکه چون در قرآن به بعضى از غسل‏ها اشاره شده و سخن از دیگر غسل‏ها به میان نیامده است باید از آن صرف نظر کرد، این منطقى است که هیچ مسلمانى آن را نمى‏پذیرد.
بنا بر این هیچ اشکالى ندارد که قرآن تنها قسمتى از موارد خمس را بیان کرده باشد و بقیه را موکول به سنت نماید و نظیر این مسئله در فقه اسلام بسیار زیاد است.
ولى با این حال باید ببینیم که غنیمت در لغت و در نظر عرف چه معنى مى‏دهد؟! آیا راستى منحصر به غنائم جنگى است و یا هر گونه در آمدى را شامل مى‏شود؟
آنچه از کتب لغت استفاده مى‏شود، این است که در ریشه معنى لغوى این کلمه عنوان جنگ و آنچه از دشمن به دست مى‏آید، نیفتاده است، بلکه هر در آمدى را شامل مى‏شود، به عنوان شاهد به چند قسمت از کتب معروف و مشهور لغت که مورد استناد دانشمندان و ادباى عرب است اشاره مى‏کنیم:
در کتاب لسان العرب جلد دوازدهم مى‏خوانیم و الغنم الفوز بالشى‏ء من غیر مشقة ... و الغنم، الغنیمة و المغنم الفی‏ء ... و فى الحدیث الرهن لمن رهنه له غنمه و علیه غرمه، غنمه زیادته و نمائه و فاضل قیمته ... و غنم الشی‏ء فاز به ...
: غنم یعنى دسترسى یافتن به چیزى بدون مشقت، و غنم و غنیمت و مغنم به معنى فى‏ء است (فى‏ء را نیز در لغت به معنى چیزهایى که بدون زحمت به انسان مى‏رسد ذکر کرده‏اند ...)
و در حدیث وارد شده که گروگان در اختیار کسى است که آن را به گرو گرفته، غنیمت و منافعش براى اوست و غرامت و زیانش نیز متوجه اوست و نیز غنم به معنى زیادى و نمو و اضافه قیمت است، و فلان چیز را به غنیمت گرفت یعنى به او دست‏رسى پیدا کرد.
و در کتاب تاج العروس جلد نهم مى‏خوانیم و الغنم الفوز بالشی‏ء بلا مشقة: غنیمت آن است که انسان بدون زحمت به چیزى دست یابد.
در کتاب قاموس نیز غنیمت بهمان معنى فوق ذکر شده است.
و در کتاب مفردات راغب مى‏خوانیم غنیمت از ریشه غنم به معنى گوسفند گرفته شده و سپس مى‏گوید ثم استعملوا فى کل مظفور به من جهة العدى و غیره یعنى: سپس در هر چیزى که انسان از دشمن و یا غیر دشمن به دست مى‏آورد به کار رفته است حتى کسانى که یکى از معانى غنیمت را غنائم جنگى ذکر کرده‏اند انکار نمى‏کنند که معنى اصلى آن معنى وسیعى است که به هر گونه خیرى که انسان بدون مشقت به آن دست یابد گفته مى‏شود.
در استعمالات معمولى نیز غنیمت در برابر غرامت ذکر مى‏شود، همان طور که معنى غرامت معنى وسیعى است و هر گونه غرامت را شامل مى‏شود غنیمت نیز معنى وسیعى دارد و به هر گونه در آمد قابل ملاحظه‏اى گفته مى‏شود این کلمه در نهج البلاغه در موارد زیادى به همین معنى آمده است، در خطبه 76 مى‏خوانیم اغتنم المهل: فرصت‏ها و مهلت‏ها را غنیمت بشمارید.
و در خطبه 120 مى‏فرماید
من اخذها لحق و غنم‏
: کسى که به آئین خدا عمل کند به سر منزل مقصود مى‏رسد و بهره مى‏برد در نامه 53 به مالک اشتر مى‏فرماید:
و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم‏
: در برابر مردم مصر همچون حیوان درنده‏اى مباش که خوردن آنها را غنیمت و در آمدى براى خود فرض کنى.
و در نامه 45 به عثمان بن حنیف مى‏فرماید:
فو اللَّه ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا
: به خدا سوگند از دنیاى شما طلایى نیاندوختم و از غنائم و در آمدهاى آن اندوخته‏اى فراهم نکردم.
و در کلمات قصار، در جمله 331 مى‏فرماید
ان اللَّه جعل الطاعة غنیمة الاکیاس‏
: خداوند اطاعت را غنیمت و بهره هوشمندان قرار داده است.
و در نامه 41 مى‏خوانیم
و اغتنم من استقرضک فى حال غناک‏
: هر کس در حال بى‏نیازیت از تو قرضى بخواهد غنیمت بشمار.
و نظیر این تعبیرات بسیار فراوان است که همگى نشان مى‏دهد غنیمت منحصر به غنائم جنگى نیست.
و اما مفسران:
بسیارى از مفسران که در زمینه این آیه به بحث پرداخته‏اند صریحا اعتراف کرده‏اند که غنیمت در اصل معنى وسیعى دارد و شامل غنائم جنگى و غیر آن و به طور کلى هر چیزى را که انسان به دون مشقت فراوانى به آن دست یابد مى‏شود حتى آنها که آیه را به خاطر فتواى فقهاى اهل تسنن مخصوص غنائم جنگى دانسته‏اند باز معترفند که در معنى اصلى آن این قید وجود ندارد بلکه به خاطر قیام دلیل دیگرى این قید را به آن زده‏اند.
قرطبى مفسر معروف اهل تسنن در تفسیر خود، ذیل آیه چنین مى‏نویسد غنیمت در لغت خیرى است که فرد یا جماعتى با کوشش به دست مى‏آورند ...
و بدانکه اتفاق (علماى تسنن) بر این است که مراد از غنیمت در آیه (و اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ) اموالى است که با قهر و غلبه در جنگ به مردم مى‏رسد، ولى باید توجه داشت که این قید همانطور که گفتیم در معنى لغوى آن وجود ندارد، ولى در عرف شرع، این قید وارد شده است «1».
فخر رازى در تفسیر خود تصریح مى‏کند که: الغنم الفوز بالشی‏ء غنیمت این است که انسان به چیزى دست یابد و پس از ذکر این معنى وسیع از نظر لغت مى‏گوید: معنى شرعى غنیمت (به عقیده فقهاى اهل تسنن) همان غنائم جنگى است «1».
و نیز در تفسیر المنار غنیمت را به معنى وسیع ذکر کرده و اختصاص به غنائم جنگى نداده اگر چه معتقد است باید معنى وسیع آیه فوق را به خاطر قید شرعى مقید به غنائم جنگى کرد «2».
در تفسیر روح المعانى نوشته آلوسى مفسر معروف سنى نیز چنین آمده است که: غنم در اصل به معنى هر گونه سود و منفعت است .
در تفسیر مجمع البیان نخست غنیمت را به معنى غنائم جنگ تفسیر کرده، ولى به هنگام تشریح معنى آیه چنین مى‏گوید: قال اصحابنا ان الخمس واجب فى کل فائدة تحصل للانسان من المکاسب و ارباح التجارات، و فى الکنوز و المعادن و الغوص و غیر ذلک مما هو مذکور فى الکتب و یمکن ان یستدل على ذلک بهذه الایة فان فى عرف اللغة یطلق على جمیع ذلک اسم الغنم و الغنیمة «4» علماى شیعه معتقدند که خمس در هر گونه فایده‏اى که براى انسان فراهم مى‏گردد واجب است اعم از اینکه از طریق کسب و تجارت باشد، یا از طریق گنج و معدن، و یا آنکه با غوص از دریا خارج کنند، و سایر امورى که در کتب فقهى آمده است، و مى‏توان از آیه بر این مدعى استدلال کرد، زیرا در عرف لغت به تمام اینها غنیمت گفته مى‏شود.
شگفت‏آور این که بعضى از مغرضان که گویا براى سم‏پاشى در افکار عمومى ماموریت خاصى دارند در کتابى که در زمینه خمس نوشته‏اند دست به تحریف رسوایى در عبارت تفسیر مجمع البیان زده، قسمت اول گفتار او را که متضمن تفسیر غنیمت به غنائم جنگى است ذکر کرده ولى توضیحى را که در باره عمومیت معنى لغوى و معنى آیه در آخر بیان کرده است، به کلى نادیده گرفته و یک مطلب دروغین به این مفسر بزرگ اسلامى نسبت داده‏اند، مثل اینکه فکر مى‏کرده‏اند تفسیر مجمع البیان تنها در دست خود آنها است و دیگرى آن را مطالعه نخواهد کرد، و عجیب این است که این خیانت را تنها در این مورد مرتکب نشده، بلکه در موارد دیگر نیز آنچه به سود بوده گرفته، و آنچه به زیان بوده است نادیده گرفته‏اند.
در تفسیر المیزان نیز با استناد به سخنان علماى لغت تصریح شده که غنیمت هر گونه فایده‏اى است که از طریق تجارت یا کسب و کار و یا جنگ به دست انسان مى‏افتد و مورد نزول آیه گرچه غنائم جنگى است ولى مى‏دانیم که هیچ گاه مورد عمومیت مفهوم آیه را تخصیص نمى‏زند «1».
از مجموع آنچه گفته شد چنین نتیجه گرفته مى‏شود که:
آیه غنیمت معنى وسیعى دارد و هر گونه در آمد و سود و منفعتى را شامل مى‏شود زیرا معنى لغوى این لفظ عمومیت دارد و دلیل روشنى بر تخصیص آن در دست نیست.
تنها چیزى که جمعى از مفسران اهل تسنن روى آن تکیه کرده‏اند این است که آیات قبل و بعد در زمینه جهاد وارد شده است و همین موضوع قرینه مى‏شود که آیه غنیمت نیز اشاره به غنائم جنگى باشد.
در حالى که مى‏دانیم شان نزول‏ها و سیاق عمومیت آیه را تخصیص نمى‏زنند
و به عبارت روشن‏تر هیچ مانعى ندارد که مفهوم آیه یک معنى کلى و عمومى باشد و در عین حال مورد نزول آیه غنائم جنگى که یکى از موارد این حکم کلى است بوده باشد و اینگونه احکام در قرآن و سنت فراوان است که حکم کلى است و مصداق جزئى است:
مثلا در آیه 7 سوره حشر می‏خوانیم ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا: هر چه پیامبر براى شما مى‏آورد بگیرید و هر چه از آن نهى مى‏کند خود دارى کنید.
این آیه یک حکم کلى در باره لزوم پیروى از فرمانهاى پیامبر ص بیان مى‏کند در حالى که مورد نزول آن اموالى است که از دشمنان بدون جنگ به دست مسلمانان مى‏افتد (و اصطلاحا به آن فى‏ء گفته مى‏شود).
و نیز در آیه 233 سوره بقره یک قانون کلى به صورت لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها: هیچ کس بیش از آنچه قدرت دارد تکلیف نمى‏شود بیان شده در حالى که مورد آیه در باره اجرت زنان شیرده است و به پدر نوزاد دستور داده شده است به اندازه توانایى خود به آنها اجرت بدهد، ولى آیا ورود آیه در چنین مورد خاصى مى‏تواند جلو عمومیت این قانون (عدم تکلیف به ما لا یطاق) را بگیرد؟! خلاصه اینکه: آیه در ضمن آیات جهاد وارد شده ولى مى‏گوید: هر در آمدى از هر موردى عاید شما شود که یکى از آنها غنائم جنگى است خمس آن را بپردازید مخصوصا ما موصوله و شی‏ء که دو کلمه عام و بدون هیچ گونه قید و شرطند این موضوع را تایید مى‏کنند.
تفسیر نمونه، ج‏7، ص: 176

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.