عاشورائیان

عاشورائیان

و عاشورا تکرار می شود...
عاشورائیان

عاشورائیان

و عاشورا تکرار می شود...

ارتداد در اسلام

اگر شخصی به این باور برسد که دین مسیحیت حق است و این عقیده ی خود را جهت دادن آگاهی به دیگران به آنها بیان کند و با آنان در این مورد گفتگو کند، مرتد است؟ چرا نباید کسی عقیده ی خویش را که به درستی آن پی برده است برای دیگران بیان کند؟ و آنان را از راه اشتباهی که می روند آگاه سازد؟

پاسخ اجمالی:
فرض کنید کسی به این عقیده رسیده که شما آدم خطرناکی هستید و باید کشته شوید؛ لذا با تبلیغ علیه شما، می خواهد دیگران را قانع کند که شما را بکشند. آیا شما باز هم می گویید: « چرا نباید کسی عقیده ی خویش را که به درستی آن پی برده است برای دیگران بیان کند؟»   

پاسخ تفصیلی:
1ـ افسانه ی آزادی ادیان در حقوق بین الملل.
جهان غرب سکولار مدّعی است که معتقد به آزادی عقیده و آزادی بیان (آزادی بیان عقیده) است.
اگر واقعاً چنین است پس این همه دختران باحجابی که در فرانسه و دیگر کشورهای مدّعی آزادی، از تحصیل محروم می شوند، طبق چه قانونی محروم می شوند؟ یک فرد مسلمان زاده در این کشورها حقّ ندارد با حفظ حجاب در دانشگاه و دبیرستان و اداره باشد  کجا رسد که یک تازه مسلمان بخواهند با مراعات حجاب وارد این محافل شود. اگر ما از بی حجابی جلوگیری می کنیم چون اوّلاً بی حجابی موجب گسترش فساد است. ثانیاً دین چنین دستور داده است. امّا غربی ها که با حجاب مبارزه می کنند، چرا چنین می کنند؟ آیا حجاب، موجب فساد اجتماعی است؟ قطعاً موجب فساد نیست. آیا دینی گفته که حجاب بد است؟ قطعاً هیچ دینی حجاب را بد ندانسته است. در آیین یهود، حجاب واجب است. در آیین مسیحیّت نیز یکشنبه ها که کلیسا می روند یک روسری به سر می بندند و عکس و مجسمه های مریم(س) همواره حجاب دارد. البته قدیمها حجاب کامل داشته ولی رفته رفته دارد کم حجاب می شود. پس چرا غربی ها با حجاب مبارزه می کنند؟ چون نمی خواهند مردم به اسلام گرایش پیدا کنند. 
در میانمار، افرادی را که صدها سال است مسلمان هستند، به جرم مسلمان بودن می کشند و سرزمین اجدادی خود بیرون می کنند و کشورهای مثلاً مدافع آزادی، ساکت نشسته اند و نگاه می کنند؛ در حالی که اگر ما یک مرتد را اعدام کنیم، دادشان تا اوج آسمان بلند می شود.
در بوسنی و هرزگوئین، بیخ گوش اروپایی ها، هزاران مسلمان را فقط به جرم مسلمان بودن، قتل عام نمودند و اروپا فقط نظاره کرد.
در چندین کشور اروپایی، علناً به مقدّسات مسلمین اهانت می کنند و قرآن را آتش می زنند و مسلمانها را ترور و تهدید می کنند. چرا؟ برای اینکه مردم غرب بترسند و مسلمان نشوند.
خلاصه آنکه حقوق بین الملل صرفاً یک ابزار است برای رام کردن کشورهای جهان سوم. این چه حقوق بین المللی است که فقط کشورهای چپاولگر آن را نوشته اند؟! آیا اینکه کشورهای دارنده ی بمب اتم، اعضای شورای امنیّت هستند، عدالت است؟! چطور چپاولگرترین کشورهای دنیا می خواهند امنیّت جهان را تأمین کنند؟! کشورهایی که در طیّ چند قرن اخیر، حتّی یک روز هم فارغ از جنگ نبوده اند. آیا اینکه این کشورها حقّ وتو دارند، عدالت و آزادی است؟! آن کسی که این حقوق را به چپاولگران داده، همان هم قانون آزادی بیان را نوشته است؟! از هر دو نیز یک هدف دارند، اینکه کشورهای جهان سوم، همچنان برده نگه داشته شوند؛ لکن برده هایی که توهّم آقایی داشته باشند.
سازمان ملل را چه کسانی تأسیس نموده اند؟
کسانی که دنیا از دستشان یک روز هم آسایش نداشته است. لذا کی بوده که این سازمان به نفع چپاولگران کار نکرده باشد؟
برای چه آن را تأسیس نموده اند؟
برای چپاول مدرن کشورهای ضعیف.
قانون آزادی انتخاب دین نیز یک افسانه ی بین المللی است. در اغلب کشورهای اروپایی و آمریکا و کانادا، افرادی که مسلمان شوند، برایشان پرونده ی امنیّتی تشکیل می شود و به عنوان عنصر مخرّب شناخته می شوند. بلی در قالب شعار، ادّعای آزادی دارند امّا در مقام عمل، عکسش را عمل می کنند؛ و باید هم چنین کنند. چون معنی ندارد که کسی به دشمن خودش آزادی عمل بدهد. قطعاً اسلام با کفر دشمن است؛ دشمنی اسلام و مکاتب غربی، یک دشمنی ذاتی است. لذا همان گونه که ما به کفّار اجازه نمی دهیم در کشور ما پایشان را از گلیمشان درازتر کنند آنها نیز به ما اجازه نمی دهند که ما در کشور آنها پایمان را از گلیم خودمان درازتر کنیم. این قانون طبیعی دشمنی است. شعار «زنده باد مخالف من» صرفاً یک شعار استثماری است. نه عقل چنین شعاری را می پذیرد نه حکومتهای جهان زیر بار این شعار می روند. این شعار فقط وقتی خوب است که طرف مقابل به آن پایبند باشد. اگر راست می گویند، چرا جلوی پخش شبکه ی «پرس تی وی» و شبکه ی «العالم» و دیگر شبکه های تلوزیونی مخالف خودشان را گرفته اند؟ آنها با صدها شبکه ی تلوزیونی، اهداف خودشان را تبلیغ می کنند و اعتقادات خودشان را منتشر می کنند امّا حاضر نیستند یک شبکه ی انگلیسی زبان اسلامی را تحمّل کنند. البته حقّ هم دارند. چون احمق نیستند که اجازه دهند دشمن بیاید داخل خانه ی خودشان خودش را تبلیغ کند. ما هم احمق نیستیم که به آنها اجازه ی این کار را بدهیم. همان گونه که در میدان جنگ، کسی به سرباز دشمن اجازه ی نفوذ نمی دهد، در جنگ اعتقادی هم همین قانون حکمفرماست. همان گونه که در میدان جنگ، اگر سرباز خودی، به دشمن بپیوندند اعدام می شود، در جنگ اعتقادی هم همین اصل حاکم است. جنگ، جنگ است؛ شکلش مهمّ نیست. بلی اگر سرباز خودی، در دلش متمایل به دشمن بود ولی علناً به دشمن نپیوست و عملاً اقدامی بر علیه نیروهای خودی نکرد، نمی توان او را مجازات نمود. در جنگ اعتقادی نیز اگر مسلمانی از اعتقاد به اسلام برگشت ولی ارتداد خود را علنی نساخت و دست به تخریب اعتقادی در جبهه ی اسلامی نزد، کسی را با او کاری نیست.
خلاصه آنکه:
در بحث ارتداد، زاویه ی دید خود را باید درست انتخاب کرد. اسلام با مرتدی که علیه اسلام اقدام نمی کند کاری ندارد، چون در اسلام، تفتیش عقائد، حرام است؛ و کسی حقّ ندارد از اعتقادات قلبی مردم پرس و جو کند. حکم اعدام برای آن مرتدّی است که اقدام به جنگ نرم می کند؛ و وسط جنگ، حلوا خیرات نمی کنند. وقتی مرتدّی بخواهد اسلام را نابود کند، طبیعی است که اسلام نیز حکم نابودی او را صادر می کند. این قانون جنگ است.
2ـ آزادی عقیده ی مطلق آری ولی آزادی بیان مطلق، هرگز.
در اسلام اصیل ـ نه آن اسلامی که برخی طبق هوای نفس خود معرّفی می کنند ـ آزادی بیان افسار گسیخته وجود ندارد؛ چرا که این گونه آزادی خلاف عقل می باشد. اگر کسی عقیده داشت که باید خودکشی نمود ، آیا عقلای جامعه به او اجازه می دهند که این عقیده ی خود را در جامعه تبلیغ کند؟! اگر کسی اعتقاد پیدا نمود که فلان نژاد باید نابود گردند ، آیا جامعه به او این آزادی را می دهد که دست به کشتار فلان نژاد بزند؟! اگر کسی معتقد بود که باید مسائل جنسی را بین کودکان ترویج داد ، باید او را آزاد گذاشت تا عقیده ی خود را ترویج کند؟! اسلام آزادی گفتگوی ضابطه مند و علمی را در دایره ی محدود اهل علم می پذیرد ولی این اجازه را نمی دهد که کسانی با زبان چرب خودشان اکثر مردم فاقد علم را از راه به در کنند. آیا شما حاضرید فرزند ده ساله ی خود را در اختیار یک کافر و ملحد یا یک معتاد قرار دهید تا گمراهش کنند؟! بلی اهل علم آزادند با یکدیگر بحث کنند ولی هیچ عقلی اجازه نمی دهد که طرفداران حقّ ، افراد غیر متخصّص در امور اعتقادی را در معرض سمّ پاشی افراد کج اندیش قرار دهند تا با مغالطات زیرکانه آنها را گمراه سازند.
شعار آزادی بیان افسار گسیخته شعار کسانی است که مذهبشان مذهب شکم و زیر شکم می باشد ؛ لذا می خواهند آزاد باشند تا اکثر مردم را گمراه سازند ؛ چرا که اکثر مردم در مقابل شکم و زیر شکم خود را می بازند.
امّا آزادی عقیده به نحو مطلق در اسلام اجازه داده شده است. لذا فرمود: « لا إِکْراهَ فِی الدِّین ــ در دین (عقیده) اجباری نیست». معنی این آیه ی شریفه آن است که امور اعتقادی اساساً قابل اجبار نیستند ، نه اینکه اجبار ممکن است ولی اسلام حکم به اجبار نمی کند. چون اعتقاد، امر قلبی است و امر قلبی را نمی توان با اجبار پدید آورد. نمی توان با تهدید و کتک زدن کسی را وادار کرد که کسی را دوست داشته باشد ؛ یا از کسی متنفر شود. چون این امور ، مربوط به قلبند. بلی می توان کسی را با زور و تهدید واردار نمود که در زبان اظهار محبّت به کسی کند یا به وجود خدا اقرار نماید یا به ظاهر نماز بخواند ، ولی هیچگاه نمی توان او را به زور وادار نمود که در قلب نیز به آن شخص محبّت داشته باشد یا وجود خدا را بپذیرد یا به نیّت قربةالی الله نماز بخواند. بلکه بر عکس ، هر چه کسی را به این گونه امور بیشتر اجبار نمایند خود به خود نتیجه ی معکوس می دهد و انزجار شخص زیادتر می شود. لذا نمی توان یک شخص غیر مسلمان را با زور واداشت که مسلمان شود ؛ یا کسی را که قلب او از اعتقاد و یقین به اسلام برگشته نمی توان با زور وادار نمود که دوباره به اسلام معتقد گردد. تنها کاری که برای او می توان نمود این است که با استدلال ، یقین او را نسبت به حقّانیّت اسلام بازسازی نمود.
امّا توجّه شود که آزادی عقیده غیر از آزادی بیان عقیده و تبلیغ عقیده است. اسلام در محیط عمومی مسلمین محدودیّتهایی برای بیان و تبلیغ عقیده قائل شده است که بسته به مورد فرق می کند. مثلاً فرقه ها و ادیان منکر خدا یا بشر ساخته و فاقد ریشه ی الهی ، حقّ ندارد به نحو علنی به تبلیغ خود بپردازند ؛ امّا بحثشان با اهل علم مانعی ندارد. امّا اهل ادیان الهی مجازند در حیطه ی اماکن مقدّس خودشان مراسمات و تعلمات داشته باشند ؛ ولی حقّ تبلیغ علنی ندارند ؛ مگر اینکه ناقدی عالم و مسلمان نیز در کنارش باشد و نقدش کند. مرتدّ از اسلام نیز آزاد است که از اسلام برگردد و کسی هم با او کاری ندارد ، امّا اگر اتداد خود را فریاد کند یا بر ضدّ اسلام تبلیغ نماید ، مجازات خواهد شد.
3ـ آیا اسلام حکم به اعدام مرتد می دهد؟
مردم عادات دارند که حقایق را ناقص بفهمند و ناقص ترویج کنند. مثلاً بین عوام مشهور شده که طبق احکام اسلام، دست دزد را باید برید. در حالی که چنین نیست. طبق احکام اسلام، دست دزد وقتی قطع می شود که حدّ اقلّ 12 شرط را داشته باشد. لذا چنین نیست که دست هر دزدی را ببرند. یا مشهور شده که حکم زناکار، اعدام است. امّا دیگر نمی گویند که کدام زناکار؟ زناکاری حکمش اعدام است که چهار نفر مرد عادل، بر زنای او شهادت دهند، به نحوی که شهادت آنها با همدیگر منافاتی نداشته باشد. حال کدام زناکاری است که جلوی چشم چهار نفر عادل، زنا کند؟ فقط در یک حالت اثبات چنین زنایی ممکن است؛ زمانی که زناکار، به صورت علنی و جلوی چشم مردم زنا کند. و الّا چهار نفر عادل، در خلوت مردم چکار می کنند که زنای آنها را ببینند؟ اگر هم چهار نفر عادل، یواشکی از وارد جایی شوند تا زنایی را دیده و شهادت دهند، به خاطر تجسّس در احوال مردم ـ که کا حرامی است ـ از عدالت ساقط می شوند و شهادتشان بی ارزش می شود. در بحث حکم ارتداد نیز عوام چیزی را شنیده اند و بدون بیان قیودش، بیان می کنند.
دقّت فرمایید که اگر کسی از اعتقاد به اسلام برگشت ، هیچگاه اسلام حکم به اعدام او نمی دهد. حکم اعدام مرتدّ به خاطر امر دیگری است نه به خاطر برگشتن او از اعتقاد به اسلام. اگر کسی از اعتقاد به اسلام برگشت و کفر خود را هم علنی نساخت و به تبلیغ بر ضدّ اسلام قیام نکرد، هیچگاه اسلام او را محکوم به اعدام نمی داند؛ بلکه طبق قوانین اسلام، تفتیش عقائد، حرام است و اساساً کسی حقّ ندارد در مورد اعتقادات دیگران تجسّس کند. لذا تا اینجا « لا اکراه فی الدّین » ؛ امّا اگر کسی بعد از ارتداد ، کفر خود را اعلام عمومی نمود و به این وسیله دست به تخریب اعتقادات دیگران زد ، و خواست ابّهت دین اسلام را بشکند و اسلام را دینی سست جلوه دهد، و مردم را ترغیب کند به برگشتن از اسلام، در این هنگام است که اعدام او لازم می شود ؛ و این حکمی است عقلائی که در تمام ممالک جهان مشابه آن در امور اجتماعی اجراء می شود. برای مثال اگر کسی مبتلا به مرض ایدز یا طاعون شد آیا جامعه به او این اجازه را می دهد که آزادانه به اشاعه ی ویروس ایدز یا میکروب طاعون بپردازد؟!! یا اگر کسی به این اعتقاد رسید که دروغ گویی و فریب و خیانت برای رسیدن به هدف جایز است ، آیا جامعه به او اجازه می دهد که این اعتقاد مخرّب خود را علنی ساخته ، این اعتقاد را تبلیغ ، و مردم را به خیانت و دروغ گویی ترغیب نماید؟!! اگر کسی به این باور معتقد شد که زندگی ، پوچ و فاقد ارزش است پس باید خودکشی نمود ، آیا عقلای یک جامعه به چنین کسی اجازه می دهند که باورخود را علنی ساخته ، افراد جامعه را تحریک به خودکشی نماید؟!! روشن است که عقلای یک جامعه چنین اجازه ای را صادر نمی کنند. پس اگر در چنین مواردی که پای سلامتی جسمی یا روانی جامعه در میان است ، قشر غالب جامعه از آرمانهای منطقی خود دفاع می کند و عامل مخرّب را محدود می سازد ، چگونه اسلام به کسی اجازه دهد ، که نه سلامت جسمی یا روانی ، که فراتر از آن سعادت حقیقی و ابدی دیگران را به خطر اندازد؟!!  دقّت فرمایید: نمی گوییم سعادت ابدی خودش، بلکه سعادت ابدی دیگران را به خطر اندازد. بلی اگر کسی خودش طاعون یا ایدز گرفته، نمی توان او را کشت. امّا اگر چنین کسی راه افتاد و سعی کرد دیگران را هم مبتلا کند، حکومت وظیفه دارد او را دستگیر و مجازات کند. اینجا دیگر نمی توان با شعار آزادی، سلامت یک جامعه را به خطر انداخت.
پس اگر کسی از عقیده ی اسلامی خود برگشته ولی اقدام به جوّسازی علیه اسلام نکند ، حاکمان اسلامی نیز حقّ تعرّض به او را ندارند. امّا اگر کسی بخواهد با علنی نمودن ارتداد خود ، بر ضدّ اسلام و عقیده ی مسلمین تبلیغ نموده چنین القاء نماید که دین اسلام دینی سست و غیر قابل پذیرش می باشد ، منطقی است که اسلام نیز با تشریع حکم ارتداد به مقابله با آن بپردازد ؛ چون پاسخ علمی و استدلالی در مقابل چنین اقدام تخریبی فایده ی چندانی ندارد. بحث و گفتگو جایی کاربرد دارد که طرف مقابل اهل گفتگو با علما باشد نه اینکه از بحث با علما طفره رود ولی در هر کوی و برزن و در روزنامه های عمومی و با نشر کتاب و ... افکار عموم غیر عالِم و غیر متخصّص را تخریب نماید. اگر کسی این راه را برگزید ، اسلام نیز آن راه را برمی گزیند. به قول معروف: جواب های ، هوی است.
ـ چه شد که حکم ارتداد در اسلام داده شد؟
گروهی از یهودیان زمان پیامبر (ص) توطئه نمودند که ابتدای روز به اسلام ایمان بیاورند و آخر روز از ایمان خود برگردند و به این وسیله مسلمین را در درستی دین اسلام به تردید اندازند ؛ و به این وسیله اسلام را از درون دچار تزلزل نمایند.  خداوند متعال در باره ی این گروه فرمود: « وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون‏ ـــــ و جمعى از اهل کتاب(از یهود) گفتند: «(بروید در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده ، در آغاز روز ایمان بیاورید؛ و در پایان روز، کافر شوید! شاید آنها(از آیین خود) بازگردند.» (آل‏عمران:72)
حال شخص منصف قضاوت نماید که با چنین توطئه گرانی چگونه باید برخورد نمود؟ آیا اینجا بحث علمی جواب می دهد؟ قطعاً جواب نمی دهد. تنها راه مقابله با این گونه افراد آن است که بدانند که چنین توطئه ای به قیمت جانشان تمام می شود. تنها در این صورت است که جرأت نمی کنند دست به چنین توطئه ی کثیفی بزنند. کما اینکه همین راه حلّ ، جلوی سمپاشی مرتدّین مسلمان زاده را هم می گیرد و به آنها اجازه نمی دهد که بعد از کافر شدن خودشان، جامعه را هم به سوی کفر برانند و دست به تبلیغ کفر بزنند. بلی یک مسلمان زاده آزاد است که به هر دین و عقیده ای که می خواهد در آید، امّا اگر اقدام به سمپاشی علیه اسلام کند، انتظار نداشته باشد که اسلام نیز ساکت بنشیند. وقتی کسی وارد جنگ و مبارزه می شود باید بداند که جنگ و مبارزه، قانون خود را دارد. قانون جنگ این است: «بکش تا کشته نشوی.» یک مرتدّ معارض، قصد دارد اسلام را نابود کند، طبیعی است که اسلام سعی کند او را نابود کند.
پس حکم ارتداد صرفاً یک نوع روش دفاع از اسلام است در برابر مرتدّین معارض، و کاری با مرتدّین عادی که ارتداد خود را اظهار علنی نمی کنند ندارد.  آزادی عقیده آری، امّا آزادی تخریب، هرگز. امّا آزادی بیان عقیده، فقط در دایره ی متخصّصین. نه ما به مسیحیان اجازه می دهیم عقیده ی خود را به خورد فرزندان و مردم غیر متخصّص ما بدهند نه مسیحیان اجازه می دهند یک عالم مسلمان برود و اسلام را برای مردم عادی مسیحی تبلیغ کند. بلی هر کدام از طرفین سعی خواهند کرد قاچاقی اعتقاد خود را به گوش طرف مقابل برسانند. این هم قانون جنگ است.
حتّی فرضیّه ی  گفتگوی ادیان هم یک ترفند جنگی است. در گفتگوی بین ادیان، که علمای ادیان با هم گفتگو می کنند، هر کدام از طرفین سعی دارند با استفاده از این فضا، افسران اعتقادی طرف مقابل را به سمت خود بکشند. البته طرفین جنگ، همیشه ادّعای صلح طلبی دارند، چه در جنگ نرم و چه در جنگ سخت. آمریکا و آن همه کشور اروپایی و آسیایی هجوم می آورند به عراق و افغانستان، و ادّعای صلح طلبی و آزادی خواهی و دموکراسی هم دارند. صلح به زور اسلحه. ایران را تحریم می کنند و حقوق هسته ای اش را نمی پذیرند و شعار صلح و گفتگو و مذاکره هم می دهند. در جنگ اعتقادی و فکری هم همین گونه است. چه جبهه ی حقّ باشد و چه جبهه ی باطل، در هر دو جبهه، ادّعای صلح می شود. منظور جبهه ی حقّ از صلح این است که یا حقّ را بپذیرید و با ما حقوق برابر داشته باشید یا با حفظ اعتقاد خودتان زیر سلطه ی ما باشید و تن به قوانین ما بدهید. منظور جبهه ی باطل از صلح نیز همین است که یا باطل را بپذیرید یا با حفظ اعتقاد خودتان زیر سلطه ی ما باشید و تن به قوانین ما بدهید.  بلی در مقام عمل، کسی با این صراحت حرف نمی زند. چون در جنگ، نباید تکنیک و تاکتیک خود را لو داد. این از اصول ابتدایی هر جنگی است؛ چه جنگ سخت چه جنگ نرم.
یکی دیگر از اصول جنگ آن است که هر کدام از طرفین سعی می کند مردم را بر علیه طرف مقابلش بشوراند؛ مثلاً آمریکا سعی دارد با تحریم و ایجاد گرانی و تبلیغ و ... مردم ایران را بر ضدّ نظام اسلامی بشوراند یا سعی دارد مردم دنیا را نسبت به ایران بد بین کند؛ یعنی همان پروژه ی ایران هراسی و اسلام هراسی. از آن سو ایران نیز سعی می کند با ترفندهای گوناگون مردم آمریکا را بر ضدّ حکومت آمریکا تحریک کند و مردم دنیا را نسبت به آمریکا بد بین کند. در جنگ اعتقادی نیز همین اصل حاکم است. در این ترفند جنگی، عوامل نفوذی و افراد خودفروخته و خائن، بهترین ابزار هستند. مرتدّ معارض ـ نه مرتدّ عادی ـ نیز در واقع نوعی نیروی داخلی خائن و خود فروخته محسوب می شود که از درون دارد به نفع جبهه ی مخالف فعالیّت می کند. 
 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.